روان شناسی مثبت گرا: تلاش برای تغییر چهره علم روان شناسی
روان شناسی مثبت گرا: تلاش برای تغییر چهره علم روان شناسی
روان شناسی که در اصل به معنی شناخت روان و خصوصیات روانشناختی انسانهاست، با ورود به جامعه پراگماتیست آمریکا تغییرات اساسی به خود دید و با دور شدن از ماهیت اصلی خود که همان شناخت بهتر انسانها بود، تبدیل به یک علم شدیداً کاربردی شد. در همین راستا این رشته کم کم توجه خود را تنها به یک بعد انسان یعنی مشکلات روانشناختی و اختلال روانی معطوف کرد. بنابراین اگرچه مباحث مربوط به شادکامی، هیجانهای مثبت و تواناییهای انسان از زمانهای دور مطرح بودهاند (برای مثال ارسطو نظریه ای را درباره شادکامی مطرح کرد که در نظریه شادکامی مارتین سلیگمن نمود یافته است) اما در قرن اخیر به فراموشی سپرده شدند.
بیشتر بخوانید: پکیج کامل کتاب های روانشناسی مثبت گرا
ارسطو اولین نظریه درباره شادکامی را ارائه داد
روان شناسی رسالت خود را فراموش میکند
قبل از جنگ جهانی دوم روانشناسی آمریکا سه هدف عمده را دنبال میکرد:
– درمان بیماریهای روانی
– کمک به مردم برای داشتن یک زندگی مثمرثمر و ارضاء کننده
– و در نهایت کشف کردن و پرورش دادن استعدادهای انسانی
بنابراین پیش از جنگ جهانی دوم که روانشناسی بیشتر در اروپا متمرکز بود تمام این سه هدف با هم به پیش میرفتند. برای مثال میتوان به کارهای افرادی چون ترمن بر روی نبوغ و شادکامی زناشویی، نوشتههای واتسون درباره فرزندپروری مؤثر، و کارهای یونگ بر روی جستجو معنا در زندگی اشاره کرد. اما درست پس از جنگ جهانی دوم دو رویداد که هر دو اقتصادی بودند، چهره روانشناسی را تغییر داد. در سال ۱۹۴۶ اداره امور کهنه سربازان در آمریکا تشکیل شد تا به سربازان از جنگ برگشته خدمات ارائه دهد. در این تاریخ به دلیل کمبود روانپزشک، از روانشناسان برای حل مشکلات روانشناختی سربازان بهره گرفته شد و هزاران روان شناس دریافتند که میتوانند با درمان بیماریهای روانی، برای خود زندگی دست و پا کنند و از نظر مالی این امر روانشناسان را تقویت نمود. از سوی دیگر در سال ۱۹۴۷ نیز موسسه ملی سلامت روان (که بیشتر بر بیماری روانی تاکید داشته تا سلامت روانی) پدید آمد و افراد دانشگاهی دریافتند که اگر بر روی آسیبشناسی روانی و هرچیزی که مربوط به اختلالات روانی است پژوهش کنند، میتوانند بودجه پژوهشی دریافت کنند.
جنگ جهانی دوم سبب تاکید بیش از حد بر اختلالات روانی شد
بنابراین روانشناسی آمریکا و به تبع آن دنیا بعد از جنگ جهانی دوم هدف اصلیاش را بر ارزیابی، شناخت و درمان بیماری روانی قرار داد و البته در این حوزه پیشرفتهای قابل تحسینی حاصل شد. مفاهیم مبهمی مانند افسردگی، اسکیزوفرنی و خشم با دقت قابل ملاحضهای قابل اندازهگیری شدند. همچنین درمانهای معتبری برای تعداد زیادی از بیماریهای روانی به وجود آمد. علاوهبر اینها، پژوهشهای زیاد در زمینه آسیبشناسی روانی باعث به وجود آمدن شیوههایی برای طبقهبندی اختلالات روانی شده است و این شیوهها به روانشناسان اجازه میدهند که با صحت قابل قبولی به کار تشخیص بپردازند.
از سوی دیگر، در طول نیمه دوم قرن گذشته، انفجاری در پژوهشهای مربوط به سبب شناسی اختلالت روانی به وقوع پیوست. بنابراین در این دوران ۵۰ ساله که چیزی حدود ۳۰ میلیارد دلار صرف پژوهش در این حوزهها شد، نتیجه خوبی در زمینه آسیبشناسی و اختلالهای روانی بهدست آمد. برخی پژوهشگران عقیده دارند که در طول ۵۰ سال گذشته تمرکز روان شناسی بر روی ۳۰ درصد از جمعیت بوده است که مبتلا به بیماریهای روانی هستند و اکنون وقت آن است که روان شناسان تمرکزخود را بر روی ۷۰ درصد بقیه مردم قرار دهند.
اختلالات روانی تا حد زیادی قابل درمان شدهاند
در دهه آخر قرن بیستم روان شناسان به موضوع پیشگیری علاقه بیش از پیش نشان دادند. جامعه روان شناسی دریافت که آنچه روان شناسان در طول ۵۰ سال اخیر یاد گرفته اند نمیتواند به پیشگیری در حوزه روان شناسی کمک کند. همچنین روان شناسان دریافتند که درباره این موضوع که چه چیزی یک فرد را خوشبین، مهربان، بخشنده، خشنود، هدفمند و با استعداد میکند چیز زیادی نمیدانند.
روانشناسی مثبت گرا به طور رسمی شروع میشود
مجموع عوامل ذکر شده باعث شد که وقتی مارتین سلیگمن در سال ۱۹۹۸ به ریاست انجمن روان شناسی آمریکا رسید همه چیز مهیای معرفی روان شناسی مثبت گرا به عنوان یک شاخه جدید و رسمی در روان شناسی باشد. در سال ۲۰۰۰ انجمن روان شناسی آمریکا یک شماره از مجله بسیار معتبر امریکن سایکولوژیست را به روان شناسی مثبت گرا اختصاص داد که به “شماره هزاره” معروف شد و به این ترتیب روان شناسی مثبت گرا رسماً به دنیا معرفی شد. مارتین سلیگمن که به پدر روان شناسی مثبت گرا معرف شده است در کنار افرادی چون چیکزنت میهالی، کریستوفر پترسون و داینر روان شناسی مثبت گرا را به خط اول روان شناسی دنیا رساندند. این رویداد سبب شده است که در طول یک دهه اخیر روانشناسی به زندگی روزمره مردم نفوذ بسیاری بکند و راههای داشتن زندگی بهتر را به آنان معرفی نماید.
مارتین سلیگمن پدر روانشناسی مثبت گرا
موضوع روانشناسی مثبت گرا ادامه خواهد داشت.
منابع
Duckworth, A. L., Steen, T. A., & Seligman, M. E. P. (2005). Positive Psychology In Clinical Practice. Annu Rev Clin Psychol, 1, 629-651. doi: 10.1146/annurev.clinpsy.1.102803.144154
Linley, P. A., Joseph, S., Harrington, S., & Wood, A. M. (2006). Positive psychology: Past, present, and (possible) future. The Journal of Positive Psychology, 1(1), 3-16. doi: 10.1080/17439760500372796
Seligman, M. E. P., & Csikszentmihalyi, M. (2000). Positive psychology: An introduction. Am Psychol, 55(1), 5-14. doi: 10.1037/0003-066x.55.1.5
Seligman, M. E. P., Parks, A. C., & Steen, T. (2004). A balanced psychology and a full life. Biol Sci, 359, 1379-1381.
Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park, N., & Peterson, C. (2005). Positive Psychology Progress. Empirical Validation of Interventions. Am Psychol, 60(5), 410-421. doi: 10.1037/0003-066X.60.5.410
سلام ممنون میشم ادامه بدین من پایان نامه م موضوعش مثبت اندیشی هست به اطلاعات بروز احتیاج دارم اگه ممکنه مقالات جدیدهم معرفی کنین بازهم متچکرم